مریمِ من، می دونی داستانِ من و تو حکایتِ چیه خواهرم؟
تو ماه آسمون قلب منی و من ماهی برکه ی تنهایی ام
قلبِ این ماهی برای تو که ماهــــــی، تاپ تاپ می کنه
ماهی برای دیدن ماهش از این ورِ برکه به اون ورش در تب و تابه،
گاهی ماهِ آسمونش گم میشه، جوری
که هر چی خودشو به در و دیوار برکه می زنه اونو نمی بینه
ماهِ زیبا امّا، خرامان و آزاد در چرخشه و معلوم نیست ماهیِ قصه ی ما رو می بینه
یا نه
مریمِ من خواهرِ من ماهِ آسمونِ دلمه
ازش دورم
چشمام روی ماهش رو نمی بینند
صداش رو نمی شنوم، ولی صداش تو ذهنم به قلب و روحم ضربه می زنه
دستهام . آرزوشونه گوشه ی چادرش رو بگیرند و طوطیای روح و جسمم کنند
ولی
دورم ازش
جوری که اون ماهیِ برکه ی تنهایی، رَشکِ خواب و خیالم شده و آرزومه مثل اون ماهی از دور خواهرِ عزیز تر از جانم رو ببینم و با سکوتم باهاش حرف بزنم و او با نگاهش جوابم بده
درباره این سایت